حالم شبیه یه موج رادیویی خیلی مبهمه!
نه فرکانسش معلومه، نه مبداش و نه مقصدش ..
حالم شبیه یه موج رادیویی خیلی مبهمه!
نه فرکانسش معلومه، نه مبداش و نه مقصدش ..
چند شخصیتی شده ام! انگار که چند نفر باشم! حتی همین را هم یک نفر دیگر دارد مینویسد؛ من نیستم!
چند شخصیتی شده ام! انگار که چند نفر باشم! حتی همین را هم یک نفر دیگر دارد مینویسد؛ من نیستم!
𝗙𝘂𝗗𝗼𝘀𝗵𝗶𝗻 | فوُدوُشین
حوصله ندارم...تمام حوصله ام صرف رفتن شد
دل و جانی ندارم...تمام دل و جانم صرف کندن شد
دل و جانی ندارم...تمام دل و جانم صرف کندن شد
خودمو تو خیابون دیدم بهش گفتم برگرد کانال، چند روزه پست نذاشتی، دوباره بنویس...دستشو گذاشت رو شونم و بهم گفت:" پستی رو شروع نکن که نمیدونی تهشو چجوری تموم کنی"
خودمو تو خیابون دیدم بهش گفتم برگرد کانال، چند روزه پست نذاشتی، دوباره بنویس...دستشو گذاشت رو شونم و بهم گفت:" پستی رو شروع نکن که نمیدونی تهشو چجوری تموم کنی"
داشتم به تاریکی و سکوت ترسناک حاکم بر اطراف دندانهایم وقتی که دهانم بسته است فکر میکردم و با خود میگفتم:
باز کن دروازه دهانت را فودوشین
بازش کن لطفا
داشتم به تاریکی و سکوت ترسناک حاکم بر اطراف دندانهایم وقتی که دهانم بسته است فکر میکردم و با خود میگفتم:
باز کن دروازه دهانت را فودوشین
بازش کن لطفا
باید برم دستشویی، دوره. حال ندارم برم. اتاقم پره از لباس، کاغذ و نور. من نور رو دوست دارم. رقصیدن توی نور رو حتی بیشتر دوست دارم گرچه نور ماه رو برای اینکار ترجیح میدم. مثانهم پره، متاسفانه این یکی از نور نیست. پگاه گلمه، توی نور قشنگتره. بهش نگاه میکنم و میل شدیدی برای بوسیدنش دارم ولی دوره، مثل دستشویی. هنوز یکم برف روی کوه دیده میشه، برفهای هفتهی قبل. دوست دارم روشون قدم بزنم ولی دورن. گشنمه ولی غذا هم دوره. میخوام زندگی کنم اما زندگی از همهچی دورتره. بهتره فعلا با دستشویی رفتن شروع کنم.
باید برم دستشویی، دوره. حال ندارم برم. اتاقم پره از لباس، کاغذ و نور. من نور رو دوست دارم. رقصیدن توی نور رو حتی بیشتر دوست دارم گرچه نور ماه رو برای اینکار ترجیح میدم. مثانهم پره، متاسفانه این یکی از نور نیست. پگاه گلمه، توی نور قشنگتره. بهش نگاه میکنم و میل شدیدی برای بوسیدنش دارم ولی دوره، مثل دستشویی. هنوز یکم برف روی کوه دیده میشه، برفهای هفتهی قبل. دوست دارم روشون قدم بزنم ولی دورن. گشنمه ولی غذا هم دوره. میخوام زندگی کنم اما زندگی از همهچی دورتره. بهتره فعلا با دستشویی رفتن شروع کنم.
فکرام انقدر درهم شده که انگار دارم پیشنهادهای کیبورد رو پشت سر هم ردیف میکنم
فکرام انقدر درهم شده که انگار دارم پیشنهادهای کیبورد رو پشت سر هم ردیف میکنم
دیر گاهیست که افتادهام از خویش به دور
شاید این عید به دیدار خودم هم بروم
دیر گاهیست که افتادهام از خویش به دور
شاید این عید به دیدار خودم هم بروم
فنجانی چای بودم بر روی میز؛
سرد و تلخ؛
و در نهایت با جملهی
«بگذارید برایتان عوضش کنم»
به پایان رسیدم!
فنجانی چای بودم بر روی میز؛
سرد و تلخ؛
و در نهایت با جملهی
«بگذارید برایتان عوضش کنم»
به پایان رسیدم!